عاشق پيشه

خدايا جاي سوره اي به نام عشق در قرآنت خاليست که اينگونه آغاز شود: و قسم به روزي که دلت را ميشکنند و پناهي به جز خدايت نخواهي داشت!

 
 


ارسال شده در سه شنبه 30 خرداد 1398برچسب:, - 20:46

يه روز خوب تو آسمون يه ستاره چشمک زنون خنديد و گفت کنارتم تا آخرش تا پاي جون ستاره ي قشنگي بود آروم و ناز و مهربون ستاره شد عاشق من منم شدم عاشق اون اما يه روز ماه اومدو ستاره رو دزديد و برد نامهربون...حالا شبا به ياد اون چشم ميدوزم به آسمون دلم ميخواد داد بزنم اين نبود قول و قرارمون!دوست دارم ستاره جون تا آخرش تا پاي جون... به نام خالق عشق،سلام. من نيلوفرم.يه دختر عجول،صبور، مهربون،زود رنج و...عاشق. اين وبلاگو زدم واسه تمام آدماي مثل خودم.آدماي عاشق. توي اين روزگار آدم عاشق واقعي کم پيدا ميشه.ميدونيد چرا؟ چون آدما بد شدن،عشق هم خدايي،مقدسه،پاکه،چون خدا با اون عظمتش عاشق بنده هاشه...پس عشق توي دل آدماي بد نيست! خيلي حرف زدم...ببخشيد! آخرش اينکه هر نظري راجع به من و وبلاگم داريد بهم بگيد، ممنون ميشم!


نويسنده NILOFAR

 


سردرگمي
ارسال شده در جمعه 9 تير 1391برچسب:, - 17:54
چون دفتر چه ندارم حالا اينجا مينويسم حرف دلمو: اولين بار وقتي باهاش آشنا شدم وقتي بود که سر يه موضوع باهم بحث کرديم و اون تونست منو قانع کنه که اشتباه ميکنم و بر خلاف تمام بحثاي ديگه که هميشه من پيروز ميشدم،اين دفعه اون منو برد! ناخداگاه يه احساس رقابت با اون بهم دست داد و درضمن موقع اون بحثاي قبلي هم به اين نتيجه رسيده بودم اون از خانواده هاي مذهبيه و به هيچ عنوان با کسي دوست نميشه! اما اين موضوع اون موقع مهم نبود،مهم اين بود که توي يه بحث ديگه من اونو قانع کنم و تلافيه کارشو درآرم!خلاصه بعد از يه صحبت طولاني موفق به اينکار هم شدم و خبرش رو به دوستام هم دادم که بالاخره تونستم شکستش بدم!بچه ها هم که دهنشون وا مونده بود(آخه اون خيلي خوب حرف ميزد)براي امتحان من گفتن:آفرين!حالا اگه راست ميگي برو باهاش دوست شو!منم البته اصلا اهل اينکارا نبودم امانميدونم چرايهو به سر خودمم زد که اينکاررو بگنم!اما هرکاري که کردم نشد!راستش اينکار اولش برام مثل يه بازي بود.
ادامه مطلب

نويسنده NILOFAR

 


اشتباه...
ارسال شده در جمعه 9 تير 1391برچسب:, - 14:33
به نام آنکه وجودم ز و جودش گشت موجود. سلام!امروز همين طوري فقط ميخوام دردودل هاي دل عاشقم رو بنويسم.چون هميشه همدمم نوشتن بوده با نوشتن بار دلم سبک ميشده ، از کلاس دوم دبستان تا الان دفتر چه خاطرات داشتم. خودتون ميدونيد که دفتر چه خاطرات يه چيزه خصوصيه و کسي نبايد بخونتش،مگه نه؟! منم چون همين فکر رو ميکردم توي دفتر چه خاطراتم از اون کسي نوشتم که عاشقشم و حاضرم براش بميرم.همه چيز درباره ي يگانه عشق زندگيم... اما اي دل غافل! موقعي که نبودم کسي اومد و دفتر چه ام رو خوند! منم براي اينکه کسي ديگه نتونه دفترم رو بخونه اونو پاره کردم و سوزوندم. راستش خيلي تلخه که تمام خاطرات زنگيت رو(حالا چه تلخ و چه شيرين)بادستاي خودت پاره پاره کني و بسوزوني. واسه منم سخت بود اما چاره اي جز اين نداشتم. حالا ديگه چيزي نمي نويسم توي دفتر چه ام . پس بنابراين حرفام رو اينجا نوشتم تا کمي از بار دلم رو بردارم. با نظراتون در اين باره خوشحالم کنيد!
نويسنده NILOFAR

 


روز جمعه است و به ياد عشقم مينويسم...
ارسال شده در جمعه 2 تير 1391برچسب:عاشق,عشق,تنهايي,, - 19:53
رفتي و نديدي که چه محشر کردم با اشک تمام کوچه را تر کردم وقتي که شکست بغض تنهايي من وابستگي ام را به تو باور کردم . . . . شمع و پروانه و بلبل همه جمعند بي رحم بيا!رحم به تنهايي من کن... . . . .به لبخندي مرا از غم رها کن مرا از بيکسي هايم جدا کن اگر مردن سزاي عاشقان است براي مردنم هرشب دعاکن
نويسنده NILOFAR

 


دلتنگم...
ارسال شده در جمعه 2 تير 1391برچسب:عاشقي,تنهايي,دلتنگي, - 19:48
دلتنگ يعني روبه روي دريا ايستاده باشي و خاطرات يک خيابان خفه ات کند...
نويسنده NILOFAR

 


شعر
ارسال شده در سه شنبه 30 خرداد 1391برچسب:, - 20:5

به نام آفریننده ی گیتار عشق...سلام به همه ی عشاق!!!اول از همه می خواستم با یه شعر از فروغ آغاز کنم:

«امشب به قصهء دل من گوش می کنی»

«فردا مرا چو قصه فراموش می کنی»

ه.ا.سایه

 


ادامه مطلب

نويسنده NILOFAR

 



صفحه قبل 1 صفحه بعد